1/ زشت است؟ بله

ساخت وبلاگ
تهران یک مرتبه سرد شد. من پنجره اتاقم را بستم، اما بابا تازه در ایوان را باز گذاشت، میگفت اتفاقا هوا خوب است و باید لذت برد. سر ظهر که خوابش برده بود، قایمکی رفتم تا در ایوان را ببندم. یک نفر جلوی پارک ترانه‌ی "ابر می‌بارد" شجریان را گذاشته و سرش را میان دست‌هایش پنهان کرده بود. گاهی شانه‌هایش می‌لرزیدند. مرد مسنی از داخل پارک سمت ماشینش رفت و به شیشه‌ی نیمه باز طرف راننده کوبید. انگار به او گوشزد کرد که صدای آهنگ را کم کند. مرد گریان او را با حرکت دست از خود راند و شیشه را به سرعت بالا داد. چند دقیقه بعد گازش را گرفت و از کوچه رفت. رفت به کجا؟ نمی‌دانم. عصر بابا بیدار شد و باز در ایوان را باز گذاشت. پشت پیانو نشستم و کتاب پاییز طلایی فریبرز لاچینی را باز کردم. بعد برگه نت "ابر می‌بارد" را پیدا کردم و تلاش کردم آن را بنوازم. به جای شمارش معقول با مترونوم، شجریان در ذهنم می‌گفت "من جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جدا." برگه را جمع کردم و به بابا گفتم یک آهنگ شاد پیشنهاد بدهد. کم نگذاشت و "چرا نمی‌رقصی" را پیشنهاد داد. بعد با ویگن همراه شدیم و شجریان را به کل از یاد بردیم. حالا منتظرم بابا برای خواب آماده شود و من مجددا در ایوان را ببندم. این مجادله‌ی بی‌هیاهو اقلا یک هفته در خانه‌مان برقرار خواهد بود. احتمالا وقتی برای بستن در به ایوان بروم، به یاد مرد گریان خواهم افتاد. کاش می‌شد او را به خانه‌مان دعوت کنم تا "چرا نمیرقصی" گوش بدهد. حیف که رفت و گم شد. فردا تهران سردتر خواهد بود، آقای عزیز. لباس گرمی بپوشید و ترجیحا شجریان پدر گوش بدهید، چراکه سالمرگ ایشان است. 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 0:32

"توجه به جزئیات، بیش از حد لزوم." این تمام چیزی بود که آقای ویراستار، آقای ناشر، آقای ادمین، آقای ... به من می‌گفتند. می‌گفتند "شما بیش از حد توصیف می‌کنی، خواننده خسته می‌شه." هی می‌گفتم "به پیر، به پیغمبر قسم که خواننده‌ها با حوصله‌تر از چیزی هستن که شما تصور می‌کنید"، گفتن نه. البته که طبیعتا تا حدودی هم حق داشتند، اما من از ذکر جزئیات به قدری لذت می‌بردم که عطای رسانه‌ای نوشتن را به لقایش بخشیدم. حالا صبح‌ها توی لیوان مخصوص به خودم چایی می‌خورم. لیوان متعلق به یک ست شش‌تایی بود که پنج‌تایشان به مرور زمان شکستند و این یکی لیوان مطلقا برای من شد. اگر کلاس آنلاین داشته باشیم، پتوی بنفش را دور خودم می‌پیچم و لیوان به دست جلوی سیستم می‌نشینم. اگر روز بیمارستانی باشد، از خود خانه روپوش سفیدم را می‌پوشم و راهی می‌شوم. مامان می‌گوید "این چه کاریه، اصلا باکلاس نیست." اما من واقعا بی‌حوصله‌تر از آنم که در بیمارستان‌های بدون رختکن در یک گوشه کنار اتاق خالی پیدا کنم و روپوش بپوشم. راننده اسنپ شماره‌ام را می‌گیرد و می‌گوید "خانوم دکتر من همین سمت راستتون هستم." و من خدا را شکر می‌کنم که اقلا برای یک نفر خانم دکتر هستم. بعد بالای سر مریض قیافه‌ی دانشجوهای قوی و آدم حسابی را به خودم می‌گیرم، اما از دیدن درد کشیدنش در دلم های‌های گریه می‌کنم. پریروزها یکی‌مان طاقت نیاورد و زد زیر گریه، استاد گفت گریه برای چی؟ گفت "هیچی احساساتی شدم. " عصری با برادرم به شهربازی می‌رویم. در میدان هروی، جلوی پاساژ الماس، یک مردی نشسته و گیتار می‌نوازد. صدای گیتارش خوب است، دلم می‌خواهد در سرما بایستم و گوش کنم. برادرم دستم را می‌کشد که "بدو بریم یخ زدم." آقای نوازنده می‌خواند: "بسه'>بسه دنیا دیگه بسه، تو دی 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 0:32

حالا یک فایل ورد باز می‌کنم. ساعت ها به صفحه‌ی خالی و خط عمودی که مرتبا به من چشمک می‌زند خیره می‌شوم. نمی‌دانم از چه و از کجا بنویسم. دوستم میگفت "چرا هیچ وقت نویسنده نشدی؟ ما فکر میکردیم به محض فارغ التحصیلی از دبیرستان اسم در کنی و نویسنده بشی. " باید بهش میگفتم "چشمم باز شد. همش با خودم میگم، خب بنویسم که چی بشه. مگر کسی میخونه؟ مگر کسی کتاب غریبه میخونه؟ مگر کسی کتاب یک آدم ناشناس رو چاپ میکنه؟ مگر کتاب ارزونه که باری به هرجهت بخری و خوشت نیاد و بندازیش یک گوشه خاک بخوره؟ مگر حوصله تولید محتوا در اینستگرام و تلگرام برای آدم باقی می مونه که حالا تازه اسم در کنه و بعد کتابش چاپ شه؟ " منتهی اینها را نگفتم. زبانم به زور می چرخد که این حرف ها را بزنم. شانه بالا انداختم و از در خنده درآمدم و گفتم: "نه دیگه، حوصلش نیست." چرا اتفاقا حوصله اش بسیار هست. اما خدا لعنت کند تمام آنچه و آن کس را که حوصله را از ما می دزدد. متاسفم که وقت شما را با درد و دل هایم تلف کردم. حالا برای اینکه صرفا الکی به ستاره روشنِ من سر نزده باشید، برایتان یک شعر اینجا میگذارم تا از چشم‌هایتان عذرخواهی کنم. " تو کجا نالی از این خار که در پای من‌ست یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست" سعدی گفته. شب خوش رفقا. 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 0:32

عصرها یارا را از خانه ی خاله به زور به خانه ی خودمان می آورم و دوتایی می نشینیم پشت سیستم تا کلاس شروع شود. خانوم با انگشت هایش شروع به شمارش می کند و بعد سرعت شمارش را بالا می برد و یارا حواسش پرت می شود و کلی می خندد، خانوم هم می خندد، سیزده نفر پسربچه ی دیگر هم در خانه شان می خندند. یکی از بچه ها (ایلیا) دندان هایش تازه افتاده اند و موقع حرف زدن به طرز بانمکی سوت می زند. با کنجکاوی می پرسد: -خا 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 9 فروردين 1400 ساعت: 17:21

***   مادر برای ما همیشه مادر بود. یعنی شمایل تمام یک مادر را در ذهن همگان تداعی میکرد. دائما سرش شلوغ بود و عطر صابون گل سرخ و غذاهای خوشمزه می داد. ای بوی خوش غذاها بسیار مهم بود، چراکه زن عموجان هم همیشه بوی غذا می داد اما چه غذایی؟ سیب زمینی پخته و خیارشور. اما بوی مادر بوی زندگی بود. موهایش را بالای سرش محکم می بست تا در دست و بالش نباشد و همیشه کوتاه و صریح و رئیس مآبانه با ما صحبت می کرد. 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 9 فروردين 1400 ساعت: 17:21

حالا فرصت زیادی برای کتاب خواندن دارم. احساس میکنم بعد از مدت ها به وصال یکی از رفقای دیرینه ام رسیده ام و حالا که سطر به سطرش را می خوانم گاهی در دل از شادی بغض خنده ام میترکد. دوستهای مجازی زیادی پیدا کرده ام، و دروغ چرا؛ دوستهای مجازی برای من واقعی تر از دوستهای واقعی بوده اند. وقت بیشتری را با برادرم می گذرانم. یک وقت ها از خودم میپرسم پیش از این دوران، ما چندساعت در روز باهم وقت می گذراندیم؟ 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 9 فروردين 1400 ساعت: 17:21

بدنمان خشک می شد از ساعت ها بی حرکت نشستن در ماشین. تعدادمان زیاد بود، اما ماشین کوچک بود. یک بار خاله گفت اینطور که همه کج کج نشسته ایم، به شیرینی های تری می مانیم که در یک بسته چیده شده باشند. بعد من خندیدم و آرنج نفر کناری در دنده هایم فرو رفت و نفسم بند آمد ولی نفهمیدم از درد بود یا از خنده. بعد، ساعت ها در هوای ابری و بارانی در جاده حرکت می کردیم تا به انزلی برسیم. یکی از شما چندوقت پیش گفته 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 9 فروردين 1400 ساعت: 17:21

تاریک بود. بدنم درد می کرد و حقیقتا بدم نمی آمد که سرما خورده باشم، دلم میخواست یکی دو روزی دانشگاه نروم و زیر پتوی گرم قایم شوم. مامان پتوهای مادربزرگ را از زیرزمین آورده بود و من میگفتم "این پتوها اینقدر گرمن که اگه خوابتم نیاد هیپوکسی میشی و چشمات سیاهی میره و تمام". به هر جان کندنی، بیدار شده بودم. لیوان چای شیرین را به گونه ام چسبانده بودم تا گرم شوم. لباس هایم را با خواب آلودگی پوشیده و صور 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 9 فروردين 1400 ساعت: 17:21

زن جوان از خواب بیدار می‌شود. موهای بلندش را از پشت یقه پیراهنش بیرون می‌آورد و جلوی آینه آنها را مرتب می‌کند. شتاب‌زده صورتش را آرایش می‌کند و برای رفتن حاضر می‌شود. دستهایش را به دو طرف در جیپ می‌گیرد و هیکلش را بالا می‌کشد تا روی صندلی بنشیند. آینه را که تنظیم می‌کند لحظه‌ای به خطوط فرورفته کنج چشمش نگاه می‌کند و بعد فورا چشم از آینه برمی‌دارد. راهیِ شهرک می‌شود و در جاده برای خودش آهنگ می‌گذا 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 9 فروردين 1400 ساعت: 17:21

از پله‌هایی که منتهی به پشت بام می‌شد بالا رفتم. راه پله تاریک بود و چراغ‌ها سوخته. همسایه‌ی قبلی کالسکه بچه‌اش را در چارچوب پاگرد جا گذاشته بود. صدای خرخر آرامی از زیر بالشتک‌های کالسکه شنیدم. سه بچه‌گربه بودند. ضعیف و لاغر. از شدت سرما بدن‌های کم‌مو و ظریفشان می لرزید. روی پله نشستم و یکیشان را روی پایم گذاشتم. حتی جان نداشت بترسد. فرار کند یا خودش را برای گرم شدن زیر ژاکتم بکشاند. نگران بودم ب 1/ زشت است؟ بله...ادامه مطلب
ما را در سایت 1/ زشت است؟ بله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5manols3 بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 9 فروردين 1400 ساعت: 17:21